
شعر «رؤیا» نخستین بار در مجموعه دیوار فروغ فرخزاد در سال 1336 منتشر شد؛ زمانی که شاعر هنوز به پختگی سبک و بیان خود نرسیده و از قید عروض و قافیه نرهیده بود. در این شعر که بازگویی افسانهای دخترانه و قدیمی است، دخترک خام و سادهدل خواب شاهزاده رؤیایی خود را میبیند که قرار است او را به سرمنزل خوشبختی برساند. سحر رفیع بعد از نیم قرن، شعر فروغ را تصویرسازی کرده است. او در این اثر فضاسازی ذهنی خود را از این شعر دخترانه ارائه میکند؛ تفسیری که میخواهد تا حد امکان قسمتهای مختلف شعر را وفادارانه نقل کند. «نگاه مست و رؤیایی دخترک» پشت پنجره، «نیمهشب روشن» و نگاه «حیران» مردم چیزهاییاند که سحر رفیع در پرداخت خود نقل کرده است. اما این تفسیر در بعضی قسمتها «برداشت» شخصی و تخیلی اوست، مثلاً «سنگفرش» خیابان در تصویر جای خود را به راهی سبز و و نرم و هموار داده است.
درحالیکه شاعر تنها از یک دختر سخن گفته، تصویرساز بین «خود» واقعی دخترک و «خود» خیالی او تفاوت قایل میشود و او را در دو بدن به ما نشان میدهد: دخترِ واقعی و دخترِ توی رؤیا. نکته جالبتر آنکه «دخترک» خیالی در ذهن تصویرساز یا «خود» خیالی دخترک ــ که بیتردید زنی است متأثر از گفتمان «زیبایی» غربی و هالیوودی قرن بیستم ــ بسیار کوچکجثهتر و باریکتر و ظریفتر از خود واقعی اوست.
از همه مهمتر، نحوه ترسیم رفیع از «شهزاده والا» قابل تأمل است. برخلاف تصویر دوگانه دخترک در این تکتصویر که بازتاب آگاهی روانشناختی هنرمند هم هست، او در مورد شهزادهی والا با ترس، تردید و انکار عمدی نوشته عمل میکند. با وجود تأکید شاعر بر درخشش شعلهی خورشید برفراز تاج زیبای شهزاده و ذکر جزئیات آغوش او، تصویرگر گویی از شهزاده میترسد یا شاید میخواهد حرفی یا هجوی به شعر اضافه کند که: «این شهزاده خیالی تو نیست، دزدی است که با چراغ به تاراج تو میآید!» روشنترین دلیل این ادعا تصویر مردی سیاهباطن و سیاهپوش است که بهجای تاج مرصّع، کلاه کابوی غربی بر سر گذاشته و کوچکترین شباهتی به شهسواران افسانهای ایرانی ندارد. به نظر میرسد حضور مسلط شهزاده در این تصویر به معنای غلبه وجه «نقیض» بر «برداشت» آن باشد.
- برگرفته از مقاله «کلام و تصویر از مقابله تا مکالمه: درآمدی بر نظریهی دومتنیّتِ لورن ج. کوئیسترا»
- منتشرشده در «نقدنامه هنر: ویژه نامه نقد بینامتنی هنر»، انتشارات خانه هنرمندان ایران: شماره دوم، بهار 91