برهنگیِ بی‌تعارفِ زوال: بهرنگ داوودی

  • یادداشت بهرنگ داوودی درباره شب‌های بی‌خوابی


آه از آن لحظه هایی که به یاد همه آدم هایی می افتم که یکی یکی، در شمال و جنوب، دفن کرده ام…

نتوانستی بفهمی
که گریزی چنین سریع
که هیچ موجودی تصور نمی کرد _حتی من_ بتواند این چنین تباهم کند…

شب‌های بی خوابی رمانِ غوطه خوردن در زمان‌های رفته و با کلیشه‌ی نوستالژی نیست، و نه یک روایت خودزندگی‌نامه و نه بریده‌هایی از چند زندگیِ رفته. هاردویک قلم را در این ناداستانِ به شدت رُمان، و با همان شدت متفاوت و گیرا، صبورانه و دقیق رقصانده. چرخش‌های مدام – نه با سرعتی سرگیجه آور و نه با ضرباهنگی که به سمت سلیقه‌ی ساده پسند میل کند – در روایت های مختلف که نویسنده توجهش را به گذری ترین وجوهِ زندگی معطوف کرده، آنقدر خوب و جاافتاده از آب درآمده اند که از جایی به بعد، خواننده نه به اجبار که با لذت، از صرافت دنبال کردنِ یک داستان پیوسته و پیرنگی مشخص می افتد و دل به دلِ مدلِ طیِ طریق نویسنده در کتاب می دهد؛ چیزی مثل خواب عمیق و راحت در جاده ای پرپیچ و ناشناخته اما در کنار راننده ای مطمئن و راه بلد.

زبان هاردویک رگه ای باریک و کمی نامرئی از طنزی دارد که در کمتر نویسنده ای دیده ام؛ بی تعارف در توصیف ضعف ها، ناکامی ها و حتی کژی و کوژی ظاهریِ آدمها که ظاهری بی رحمانه اما قاطعیت دلنشینِ حقیقت را دارند. نخ مشترکی که تمام روایتها و شخصیتها را به هم وصل می کند، زوال زندگی است و هاردویک با کنار گذاشتن تعارف و البته زاویه دیدی که بوی تبختر و برج عاج نشینی هم نمی دهد، کُندذهنی، چاقیِ مفرط، نازیبایی چهره، دمدمی مزاجی، بی سوادی و … آدمهای داستانش را در بستری از زندگی روزانه شان در سالهای مختلف، با طعن و طنزی ریشه دار در حقیقت بازگو می کند.

داستانها در دهه های مختلف روایت می شوند. هاردویک شخصیتها را زیر ذره بین نگاهش برده و با قضاوتی در خورِ قواره ی آشناییش با همان شخصیتها، از ملال و سرگذشت و مرگ می نویسد؛ و میان پرده ی این ملال، توصیفات درخشان و زیبا و گاه مروری به روزهای رفته ی خود نویسنده است. آلکس، دکتر “ز” و زن های زندگی اش، روایت دو خدمتکار و رخت شور_ ژوزت و آیدا_ با تباه احوالهایی مثل مایکل و هرمان از بهترین قسمت های رمان بودند و البته هاردویک در پنج صفحه آخر کتاب، با خلاصه ای موجز از آنچه برای نوشتن کتاب در ذهن داشته، روایت را در اوج پایان می دهد.

فرزانه دوستی کار سخت و ترجمه بسیار خوبی انجام داده. کتاب پر است از طعنه و کنایه، ارجاع و حجم سنگین از اطلاعاتی که در متن حل شده اند و مترجم، با حوصله و دقتی فراتر از گشتِ “ویکیپدیایی” تلاش کرده تا چراغ لذتِ خوانش در زبان ترجمه را روشن نگه دارد. نثر فارسی مترجم تمیز و بی لکنت و دور از دایره ی محدودی از کلمات بود وهمه اینها امتیاز بالایی برای یک مترجم در ترجمه کتابی است که اساسا ساده نویس و ساده خوان نیست

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*