ادبیات مهاجرت با من جور درنمی‌آید

گفت‌وگویی با جومپا لاهیری

رمان تازه‌ جومپا لاهیری با نام «زمین پست» روایتگر زندگی جوانی است که تازگی از کلکته به رودآیلند آمده و هنوز از گرد راه نرسیده به تظاهرات خیابانی علیه فجایع ویتنام دعوت می‌شود. سال، سال ِ 1969 است و خبر کشتار بی‌رحمانه‌ «می‌لای» به‌دست سربازان ارتش تازه به گوش مردم آمریکا رسیده. سوبهاش دعوت را نمی‌پذیرد. دوست آمریکایی‌اش می‌پرسد:‌ «یعنی تو از جنگ عصبانی نیستی؟» سوبهاش جواب می‌دهد: «من که مال اینجا نیستم!» سوبهاش تا جایی که می‌تواند از شرکت در هر فعالیتی پرهیز می‌کند درحالی‌که برادرش اودایان 

همان‌وقت در هند به جنبش چپ رادیکال کمونیستهای ناکسالی پیوسته. سوبهاش از عواقب این جنبش نگران است، می‌داند که اقامتش در آمریکا مشروط است و شبهایی را یاد می‌آورد که با برادرش در جوانی در کلوپی که از زمان استعمار به‌جا مانده می‌گذراندند؛ داستان با یادآوری صحنه‌ای در همین کلوپ آغاز می‌شود. اودایان از تعهدش به مقاومت می‌گوید و سوبهاش نشان می‌دهد که برخلاف برادر، اهل حزم و احتیاط است.

«زمین پست» دومین رمان لاهیری و چهارمین کتاب او است. لاهیری با نخستین کتابش، مجموعه داستان «ترجمان دردها»، توانست جایزه پولیتزر را از آنِ خود کند. نخستین رمانش «همنام» را میرا نائیر به روی پرده سینما برد و دومین مجموعه داستانش «خاک غریب» بلافاصله پس از چاپ پرفروش شد. حالا هم رمان «زمین پست» – هنوز منتشر و توزیع نشده – به فهرست نامزدهای جایزه بوکر راه پیدا کرده است. به نظر می‌رسد لاهیری با این کارنامه درخشان توانسته جای پای خود را محکم کند، اما خودش چنین نظری ندارد و می‌گوید احساس می‌کند از حدودش تجاوز کرده و دلیل تمام این موفقیتها چیزی جز پیچیدگیهای فرهنگی نیست.

لاهیری از پدر و مادری بنگالی متولد و در لندن، بوستون و رود آیلند بزرگ شده و می‌گوید «خانواده‌ام به طور شدیدی خارجی بودند. حالا احساس می‌کنم با گذرنامه‌ مهمان یا جیزی شبیه آن، هروقت بخواهم به این دنیا – آمریکا – آمد و شد می‌کنم، جایی که همیشه برای من ممنوعه بوده – یا حتی بدتر، جایی بوده راه‌نیافتنی». لاهیری معتقد است هنوز هم خارجی است، اما به شکلی دیگر، انگار به یک گمگشتگی سرخوشانه رسیده باشد. دکترایش را در مطالعات دوران رنسانس گرفته و این‌روزها فقط به ایتالیایی می‌خواند و می‌نویسد، کارهایی از چزاره پاوز، کاوالی و پازولینی. خودش می‌گوید خیلی وقت است چیزی به انگلیسی نخوانده، حالا این ایتالیایی است که به او احساس رهایی و آزادی و هیجان می‌دهد.

از او می‌پرسند بهترین کتابی که امسال خوانده چیست، محبوب‌ترین رمان‌نویسش کیست. جواب می‌دهد «عشاق»، رمانی از نویسنده‌ای فرانسوی با نام «دانیل آرساند»، که به انگلیسی و ایتالیایی هم ترجمه شده. رمانی که فارغ از بست و ربط‌هایروایی نوشته شده، نثرش اغواگر و عالی و الهام‌بخش است. اما تامس هاردی را نویسنده محبوبش معرفی می‌کند.

اولین بارقه‌های «زمین پست» به سال‌های نوجوانی لاهیری برمی‌گردد و حادثه ای واقعی که در همسایگی خانه پدربزرگش اتفاق افتاده: دو برادر که هردو عضو جنبش ناکسالی بودند جلوی چشم والدین‌شان کشته می‌شوند. لاهیری می‌گوید:‌ «خیلی از اعضای نزدیک خانواده‌مان فعال سیاسی بودند و به حزب کمونیست هند پیوسته بودند – ناکسالی انشعابی رادیکال از آن حزب بود. میتینگهای سیاسی حزب در خانه پدربزرگم در کلکته برگزار می‌شد و من شاهد زندگی این افراد و طرفداران حزب بودم. به نحوی هم درون ماجرا بودم، و هم نبودم.»

او می‌گوید «در این رمان می‌خواستم به نمونه‌ای از افراطی‌گری در دنیای معاصر بپردازم. فکر می‌کنم هر انقلابی به دلیلی شکل می‌گیرد و اغلب قرار است به پایان بهتری بیانجامد. بنابراین، بسته به این که خود تو چه‌ کسی باشی و چه تاثیری بگیری، معتقدم همه انقلابها مشترکاتی با هم دارند، و البته هریک منحصر به زمان و مکان خودشان هستند».

از لاهیری می‌پرسند، مؤثرترین داستان مهاجرت که تا امروز خوانده‌اید کدام است؟ پاسخ می‌دهد: «نمی‌دانم اصطلاح ادبیات مهاجرت چه معنایی دارد. نویسنده‌ها همیشه درباره دنیایی که از آن آمده‌اند می‌نویسند. و خب پیش آمده که خیلی از نویسنده‌ها اصالتا به سرزمینی غیر از جایی که در آن زندگی می‌کنند تعلق داشته باشند، حالا از سر جبر یا لزوم یا شرایط. بنابراین درباره همان تجربه می‌نویسند. اگر قرار باشد اسم بعضی کتابها را ادبیات مهاجرت بگذاریم، اسم بقیه را چه بگذاریم؟ ادبیات بومی؟ ادبیات خلص؟ این تمایز با من جور در نمی‌آید. و اگر تاریخ ایالات متحده را لحاظ کنیم، باید تمام ادبیاتش را در رده ادبیات مهاجرت قرار بدهیم. هاثورن درباره مهاجران نوشته، ویلا کاتر هم. از ابتدای ادبیات، شاعران و نویسندگان بنای روایتهایشان را بر گذر از مرزها، آوارگی، تبعید، و مواجهه با چیزهای ناآشنا گذاشته‌اند، «غریبه» به کهن‌الگویی در ادبیات حماسی و رمان تبدیل شده و تنش بین بیگانگی و همگونگی همواره درونمایه‌ی اصلی ادبیات بوده است».


منبع: Telegraph UK / Telegraph India

منتشرشده در خبرگزاری کتاب ایران ، ایبنا

Related

ناداستان و وسواس فکر

فیلیپ لوپیت منتشر شده در مجله ناداستان شماره 16، دی ماه 1401 جورج استاینر جستاری دارد با عنوان «ده دلیل…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *