سرزمین فراموش شده

داستان کوتاهی از نویسنده شیلیایی فرانسیسکو کولوآنه


فرانسیسکو کولوآنه|2002 -۱۹۱۰ |نویسندهی شیلیایی| برنده‌ی جایزه‌ی ملی ادبیات
شیلی در سال ۱۹۶۴ و نشان هنر و ادبیات فرانسه در سال ۱۹۹۷ |آثار او به چندین زبان
ترجمه و دستمایه‌ی ساخت آثار سینمایی و نمایشی شده است. این نخستین بار
است که داستانی از او به زبان فارسی منتشر می‌شود.


هرچه در خشکی پیش‌تر می‌رفتیم، چشم‌انداز تاریکتر و دل‌آزارتر می‌شد. تاریکیِ بعضی از گذرگاهها لرزه بر اندام ما می‌انداخت و حتی اسب‌ها هم گوش‌هاشان را عقب می‎دادند، از ترسِ چیزی که دیده نمی‌شد ولی آنجا بود و مثل تخته‌سنگِ بی‌علف، پابرجا.

هرازگاه مسیر، ما را  تا لبِ دره‌ای می‌کشاند و چشم‌مان می‌افتاد به رودخانه‌ای خروشان که زیر پای ما در اعماق می‌گذشت و برای چند لحظه ما –  انسان و ستور – را باهم میخکوب‌ می‎کرد. خودمان را پس می‌کشیدیم و می‌کوشیدیم به دیواره‌ی سنگی که سهمگینانه ما را به سوی فضای خالی هل می‌داد، تکیه کنیم. گویی که هیچ نبودیم و تنها کاری که می‌توانستیم کنیم این بود که کمی محکم‌تر به رکاب بکوبیم  و سفت‌تر به افسار بچسبیم، تا اسب‌ها بی‌امان به اراده‌ی خود بر روی صخره‌ی بی‌آب‌وعلف پیش بروند.

سر یک پیچِ تند و شیبِ کوهِ کناردست‌، آخرین نگاهمان را از دریا برگرفتیم. انگار چیزی از دست داده بودیم…چیزی که دیگر هیچ‌وقت به آن برنمی‎گشتیم.

دیگر علتِ اضطراب شدیدی را که وقتِ حرکت به سمت آن چشم‌اندازِ متروکه احساس کرده بودیم، می‌دانستیم: دریا که وقتی درونش بودیم، حسود و خشمگین بود، از آن فاصله به همدمی بی‌کرانه می‌مانست، به دشتی وسیع و آرام که تماشای آن علاوه بر احساسِ سکون، حسِ امیدِ مبهم و تعریف‌ناپذیری در ما می‌انگیخت.

++ متن کامل را در ضمیمه ادبی مجله طبل، ویژه جزیره، آذرماه 1403، بخوانید

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*