فیلیپ لوپیت
- منتشر شده در مجله ناداستان شماره 16، دی ماه 1401
جورج استاینر جستاری دارد با عنوان «ده دلیل (ممکن) در اثبات آن که اندیشدن محنتبار است». نخستین دلیلی هم که میآورد این است که اندیشه انتها ندارد. یعنی ازآنجاکه اندیشه در معرضِ تشکیک یا (به قول استاینر) «تناقضات گشایشناپذیرِ درونی» است، همواره «نامتناهی و ناتمام» میماند. دلیل دوم او این است که اندیشیدن کاری مهارنشدنی، بیاختیار و بیسامان است. دلیل سوم آن است که اندیشه فرد را منزوی میکند: هیچکسی نمیتواند ذهن ما را بخواند یا افکارمان را برای خودمان توضیح بدهد. (راستی، دقت کردهاید هر دلیلی که استاینر بابت محنتبار بودن تفکر آورده، همانقدر مایهی مباهات است). او میگوید بااینکه اندیشیدن باعث جداافتادن فرد از دیگران میشود، هرآنچه فرد به آن میاندیشد معمولاً مبتذل است، هیچ بدعتی ندارد و خلاصه، هیچ جا خریداری ندارد. دلیل چهارم استاینر این است که منطقاً اندیشیدن نیازمندِ رسیدن به یک معنای واحد، و واجد حقیقت و قابل تأیید است، درحالیکه زبانِ ما میل به خلقِ معناهای مبهم و گریزانِ گوناگون دارد و این دو هیچ همخوانی ذاتی با هم ندارند. دلیل پنجم آن است که اندیشیدن وقت هدر دادن است؛ حتی اینشتین ادعا کرده بود که در تمام طول زندگیاش دوتا ایده ناب بیشتر نداشته و باقیاش همه ضایعات بوده است. دلیل ششم غمبار بودن اندیشه این است که ما را دچارِ اوهام و توقعاتی غیرواقعی میکند که عاقبتی جز سرخوردگی و یأس در دنیای واقعی ندارد. دلیل هفتم: ما نمیتوانیم اندیشه را متوقف کنیم، مثل ضربان قلب بیوقفه به کارش ادامه میدهد و همانقدر که چیزهایی را آشکار میکند، چیزهایی را از نظر پنهان میکند. دلیل هشتم: اندیشیدن ما را از هم بیگانه میکند و مانعِ همدلی است.
ادامه این مطلب را در ناداستان شانزدهم بخوانید
Leave a Reply