سوم دسامبر 1857 (یک قرن و نیمِ پیش) روز تولدش بود، جوان یتیم و تنهای لهستانی که هرچه از قبلِ سیاسیکاریهای خانواده بد آورد و آواره شد، ثروت همان خانواده راه درخشان دریا را بر او هموار کرد تا جایی که بالاخره خانهاش را در نیروی دریایی انگلستان پیدا کرد و یوزفِ غریب و بیکسِ ما «جوزف» شد با شناسنامه انگلیسی.
میگویند هیچکدام از داستانهای جوزف کنراد نمیفروخته تا اینکه با دختر تایپیست جوانی به نام جسی ازدواج میکند و دختر انگار که مفتاح درهای بسته باشد. پاقدمِ او جوزف با آمریکاییهای خوشنامی مثل هنری جیمز و استیون کرین دوست میشود و زیر سایهی آنها است که قلمش غوغا میکند.
بعد از این سالهای طلایی کنراد دیگر روی خوش ندید، مردم گرفتار جنگ جهانی و مرگ و ماتم بودند و بعد از جنگ هم مشغول به کار مرمت زندگیهای از هم گسیختهی خویش، و قصههای دریا دیگر رغبتی در کسی نمیانگیخت. کار استاد کنراد به تنهایی و انزوا کشید و…سرانجام در ماه اوت 1924 دق کرد
شرح عکس: جوزف کنراد را میبینیم کنار الن گلاسگو، از نویسندگان آمریکایی مشهور آن دوران.
پ.ن. ویراست جدید «فریای هفت جزیره» در نشر بیدگل به چاپ دوم رسید
Leave a Reply