یکی از مهمترین علتهای چرخش علوم انسانی و پدیدار شدن غولهای نظریه انتقادی فرانسوی بعد از دههی شصت، تغییر نگاه به نهاد دانشگاه و مخصوصا وسطبازیهای آکادمی کلاسیک در موضعگیریهای سیاسیاجتماعی آن دوره بود. اما این کلژدوفرانس بود که در مقابله با آکادمی سنتی جهتگیری کرد و با تغییر ساختارقدرتِ استاد و شاگردی قدیم، مرکزی شد برای گسترش دانش انسانی در پیشرفتهترین و بهروزترین مراحل آن. هربار پژوهشگر صاحبنظری به این مرکز دعوت میشد، آخرین دستاوردهای علمیاش را به شکل درسگفتار در اختیار دیگران قرار میداد، یا به قولِ میشل فوکو، این استاد بود که باید امتحان پس میداد نه دانشجو. رولان بارت با سخنرانیهایش در همین کلژدوفرانس با ترسیم مفهوم جدیدِ «نشانهشناسی ادبی» به چهرهای مشهور و جهانی تبدیل شد. بارت توانست تا بالاترین درجهی ممکن یعنی استادی کلژدوفرانس ارتقا پیدا کند و بعدها یک کرسی ویژه به او اختصاص دادند. بارت هرگز از پارادایم عمومی تولید آثارعلمی تبعیت نکرد، اغلب نوشتههایش کمابیش کوتاه بودند و بیشتر به یادداشتهای ادبی شبیه بودند تا رسالههای دانشگاهی، که سبک نوشتاری کوتاه و غریب و سهلممتنعِ خودش را داشت.
بارت برخلاف سنت رایج میان روشنفکران چپِ فرانسه، هیچوقت حاضر نشد بین رویکرد روشنفکرانهی خودش و تعهدات و عقاید سیاسیاش رابطه مشخص و روشنی را اعلام و آشکار کند و از هرنوع برچسبخوردن یا اتصال به جریانی خاص پرهیز میکرد. اما چرا؟ او معتقد بود در جامعهی مدرن و بهویژه زیر نفوذ خردهبورژوازی، ما شاهد فشار گروهی از اندیشههای تقلیلدهنده و محدودکننده هستیم که او آنها را «دوکسا» یا بهنوعی افکار عمومی مینامید و هدفشان را حقیقی جلوهدادن معانیِ شکلگرفته تحت این فشارها میدانست. کار نشانهها، به زعم بارت، بمباران حسابشدهی اندیشهی انسان و شکل و جهت دادن به اندیشه است؛ مهیبترین نظام نشانهای هم چیزی نیست جز زبان. بارت با شخصی و نامتعارف کردن زبان، به روال شاعران آوانگارد، میخواست ما را به آگاهی نسبت به هیولای نشانهها و بقیه نظامهای نشانگانی معناساز برساند.
منبع: مقدمهی کتاب «نشانهشناسی ادبی»، ترجمه ناصر فکوهی، نشر فرهنگ جاوید
یادداشتهایی برای پرودیالوگ
Leave a Reply