بينارشتگي، همانطور كه از نام آن برميآيد، نگاهي است در پيِ عبور از مرزهاي مرسوم و معمول بين رشتههاي علمي/دانشگاهي يا مكاتب فكري كه فراخورِ نياز امروز به تخصصها و حرفههاي تازه رشد پيدا كرده است. صفت «بينارشتهاي» (interdisciplinary) ابتدا در رشتههاي آموزشي و پداگوژيك در اطلاق به مطالعاتي به كار ميرفت كه در رسيدن به اهداف آموزشي و تحقيقات خود متوسل به شيوهها و روشهايي از شاخههاي علميِ ديگر ميشدند. اما مطالعات بينارشتهاي صرفا امتزاج علوم پيشين نيست، بلكه زمينه مطالعاتي خودايستا و مستقلي است با قوانين و اصول خاص خودش كه از اين جهت بدون مطالعات كافي و تسلط بر اهداف و كاركردهاي بينارشتهاي نميشود وارد اين حيطه شد. برخلاف تصور عموم، «بينارشتهگي» پديدهاي نوظهور در قرن بيستم نيست و برعكس، داراي پيشينهاي تاريخي است كه به روزگار فلسفه يوناني باز ميگردد. به گفته ژيل گان، مورخان و نمايشنامهنويسان يوناني عادت داشتند تا در علوم ديگري چون طب و فلسفه به جستجوي سوژههاي مطالعاتي خود بگردند. درواقع هر زمان كه علوم سنتي توانايي حل معصلي حياتي را نداشته يا تمايلي به آن نشان ندهند، ميل به پژوهش
امروز دانشجويان، مدرسان و محققان بينارشتهاي سعي ميكنند با يافتن روابطي بين مكاتب فكري، حرفهاي و تكنولوژيك مختلف به يافتههاي جديدتري در زمينهي مطالعاتي خود برسند. مطالعات بينارشتهاي معمولا زواياي پنهان و ناديده گرفته شده در رشتههاي سنتي و مرسوم را هدف قرار ميدهند و با تلفيق آنها با دانشهاي ديگر به نتايجي راهگشا ميرسند. يك نمونه خوب مطالعات بينارشتهاي، بينارشته جديد «مطالعات زنان» يا «مطالعات قومي» است. نمونهي خوبِ ديگر، تلفيق چيستي و چرايي فلسفي با فنون و هنرهاي اجرايي-كاربردي است كه به رشتههاي جذابي مثل «فلسفه سينما»، «فلسفه علم»، «اخلاقِ زيستشناختي»، «بيوانفورماتيك»، «مهندسي پزشكي»، «نانوتكنولوژي» و حتي «مهندسي فرهنگي» منجر شده است.
اکنون زمينه علوم انساني و ادبيات هم از دسترس ِ مطالعات بينارشته اي در امان نمانده و بسياري از پژوهشگران ادبي و منتقدان دنيا به شيوههاي خوانش جديد تاريخ ادبيات و متون كهن روی آوردهاند و از اين رو شناخت «بينارشتهگي» بهعنوان ظرفيتي تازه در دنياي پژوهش ضروري است.
از طرف ديگر، بينارشتهگي به عنوان تنها راه گذار از عوارض تخصصگرايي افراطي و تكبعدي شدن متخصصان هر جامعه مطرح است و البته، بدون حضور و تشريك مساعي متخصصان زبده، مطالعات بينارشتهاي با چالشهاي جديتري مواجه خواهد شد. اين در حالي است كه هدف برخي از پژوهشگران بينارشتهاي صرفا اعتلاي رشته تخصصي خود و دستيابي به نگاهي جامعتر به يك موضوع مشخص است.
اهميت مطالعات بينارشتهاي و اقبال جهاني به آن باعث شده كه در چند سال اخير ناشران معتبر كتابهاي متعددي درباره بينارشتهگي و مطالعات بينارشتهاي منتشر كنند. در ادامه به معرفي برخي از تازهترين عناوين آن ميپردازيم:
1. بينارشتگي: پيكربندي دوباره علوم اجتماعي و طبيعي
ميانرشتهاي بروز ميكند.
داغترين كتاب در زمينه مطالعات ميانرشتهاي كتابي 272 صفحهاي است به سرويراستاري «اندرو بري» و «جورجيانا بورن» كه قرار است انتشارات آكادميك راتلج در نوامبر سال جاري (آبانماه 1391) راهي بازار كتاب جهان كند. بنا به اعلام ناشر، اين كتاب حاوي مقالاتي انتقادي است كه هریك از منظري تاريخي، نظري و يا تجربي به بررسي مقوله نسبتا جديد پژوهش ميانرشتهاي ميپردازند و مرزهاي سست ميان علو طبيعي، علوم مهندسي، علوم اجتماعي و انساني و هنر را وارسي ميكنند. به عبارت ديگر، اين كتاب تلاشي است در پاسخ به امكان تحقق نظريه «هدايت هايبريد» مايكل كالون كه مدعي است با پيدايي پژوهش ميانرشتهاي ما با فضايي هايبريدي مواجهيم كه در آن افراد غيرمتخصص به اندازه متخصصان در پيشبرد علوم و مباحث علمي نقشي كليدي ايفا ميكنند.
تمركز اصلي اين مجموعه بر دو مقوله «انسانشناسي» و «جغرافيا» است كه تا امروز دو مقوله كاملا جدا از هم فرض ميشدند اما براي بهتر فهميدن اين موضوع بايد ده ماه ديگر تا انتشار رسمي اين كتاب منتظر بمانيم.
2. اصول پژوهش فرارشتهاي با استفاده از روشهاي مسالهمحور
اين كتاب كه يكي از جديدترين كتابها در زمينه پژوهشهاي فرارشتهاي به قلم خانم پاتريشيا لوي است، در 167 صفحه ازسوي انتشارات «لفتكاست پرس» در سپتامبر 2011 (شهريور 90) به بازار كتاب آمد.
نگارنده اثر هدف از پژوهش «فرارشتهاي» (Transdisciplinary) را بررسي مسايل اجتماعي امروز از نگاهي فراي نقطهنظرهاي نظري و روشهاي مطالعه محدود رايج ميداند. به زعم نويسنده، نگاه فرارشتهاي تنها راه رهايي از محدوديتهاي نظري امروز است، راهي كه ما را به روزگار دانشمندان جامعالعلوم و حكمايي باز خواهد گرداند. تعريف، شباهتها و تفاوتهاي مطالعات چندرشتهاي، بينارشتهاي و فرارشتهاي از ديگر محورهاي اصلي اين كتاب است. لوي در اين اثر به تبيين اصول و شيوههاي كارآمد مطالعه فرارشتهاي ميپردازد و به چند نمونه عملي از آن اشاره ميكند.
پاتريشيا لوي دانشيار و ریيس دپارتمان جامعهشناسي و جرمشناسي دانشگاه استونهيل و نويسنده كتاب «وقايع شمايلي: نقش رسانه، سياست و قدرت در واگويي تاريخ» (2007)، «همگرايي متد و هنر: پژوهش هنرمحور» (2009)، «تاريخ شفاهي: فهمِ پژوهش كيفي» (2011) و «عشق كم چرب» (2011) است. او بهعنوان پژوهشگر برتر سال 2010 انجمن جامعهشناسي نيوانگلند برگزيده شد.
3. گفتوگوهاي ميانرشتهاي: به چالش كشاندن عادات فكري
«گفتوگوهاي ميانرشتهاي» كتاب محبوب ديگري در اين زمينه به قلم ميرا استروبر است كه نخستين بار انتشارات دانشگاه استنفورد آن را منتشر كرد و سال گذشته نسخه الكترونيكي آن در حجم 500 كيلوبايت توسط نشر خدمات ديجيتال آمازون به بازار كتاب آمد.
به رغم اقبال گسترده به موضوعات بينارشتهاي، اين مقوله هنوز در فضاي آكادميك به روشني تبيين نشده؛ كتاب «گفتوگوهاي ميانرشتهاي» دربرگيرنده شش مقاله تفصيلي ارايه شده در سمينارهاي تخصصي دانشگاه استنفورد است كه هريك ميكوشند از منظري علمي حدود و مرزهاي پژوهش بينارشتهاي را روشن و مولفههاي سازنده آن را تبيين كنند. درحاليكه در گذشته، مقوله تامين بودجه، محدوديتهاي نظام دانشگاهي و مشكل ارزيابي پژوهشهاي بينارشتهاي از اصليترين چالشهاي پژوهش بينارشتهاي محسوب ميشد، اين كتاب مسایل ديگري را كه تا امروز درباره بينارشتهگي ناديده گرفته شدهاند هدف قرار ميدهد، موضوع هایي مانند عادتهاي ذهني ما به رشتهگرايي، فرهنگهاي رشتهگرا، و پويايي پژوهشهاي فراشخصي.
4. بينارشتگي؛ كتابي ساده و جامع
نخستين كتاب بينارشتهاي سال 2010 را انتشارات آكادميك راتلج در 224 صفحه و به زبان انگليسي منتشر كرد. نويسنده كتاب، جو موران، بينارشتگي را در بستر ادبيات انگليسي معرفي ميكند، به اين ترتيب كه ابتدا شيوههاي سنتي و مرسوم دستهبندي رشتهها و علوم بررسي ميشوند و بعد با اذعان به محدوديتهاي موجود در ساختارهاي كلاسيك علوم، نياز به دستهبنديهاي جديد و زدودن مرزهاي سخت بين علوم انساني، كاركردهاي مطالعات بينارشتهاي در ادبيات بحث و بررسي ميشود. در واقع جو موران در اين كتاب سير تاريخي تكوين اصطلاح «بينارشتگي» را بررسي ميكند.
در اين كتاب با سرفصلهايي چون «پيداييِ رشتهها»، «انگليسي بينارشتهاي»، «مطالعات ادبي و فرهنگي»، «ادبيات در بستر فرهنگ»، «متن در بستر تاريخ»، «نظريهها و رشتهها» و «رابطه ادبيات با علم، فضا و طبيعت» آشنا ميشويد.
كتاب «بينارشتگي» راتلج مجموعهاي كمحجم، ساده و روان درباره مبحث بينارشتگي است كه دانشجويان ادبيات بهخصوص ادبيات انگليسي را با مفاهيم پايه آن در كنار مباحث انتقادي مرتبط آشنا ميكند و قابل تعميم به مطالعات ادبيات ديگر سرزمينها و حتي ادبيات پارسي است.
جو موران استاد تاريخ فرهنگي دانشگاه جان مورز در ليورپول است. از ديگر آثار او ميتوان به كتابهاي «خوانش امر روزمره» (2005) و «در جادهها: تاريخ پنهان» (2009) اشاره کرد. او نويسنده مطبوعاتي چون گاردين، فايننشال تايمز و نيو استيسمن نيز هست.
5. کتاب راهنمای بينارشتگي آکسفورد؛ مفصل و كارآمد
کتاب راهنمای بینارشتگی آکسفورد مرجع کامل و جامعی دربارهی مقوله «بینارشته»، مطالعات بینارشته ای، هدفها و شیوه ها است و نخستین بار در آگوست 2010 (تابستان 89) در 624 صفحه منتشر شد. اين كتاب نگاهي فراتر از بحثهاي صرفا ادبي بينارشتهاي به اين پديده دارد و با بررسي موقعيت فعليِ پژوهش بينارشتهاي، يادگيري، كاربست و مديريت آن ميكوشد پلي بين جوامع آكادميك و جامعه كلان بزند. اين كتاب 37 فصل و 14 مورد مطالعه بينارشتهاي دارد و طيف خوانندگان آن را تمامی علاقهمندان به مباني پژوهش بينارشتهاي و نيز كساني كه طالبِ نمونههاي خوب اين نوع مطالعه هستند تشكيل ميدهند.
گروه ويراستاران اين كتاب را رابرت فرودمن، جولی تامپسون کلین و کارل میچام تشكيل ميدهند. فرودمن استاد فلسفه گروه مطالعات فلسفه و دين در دانشگاه تگزاس شمالي است. وي در زمينه فلسفه محيطي، سياست علمي و بينارشتگي صاحب نظر است و داراي دكتراي عالي فلسفه و فوق ليسانس ژئولوژي (دانشگاه كلرادو) است. از جمله آثار او ميتوان به نگارش «ژئو-لاجيك: زمينهي مشترك فلسفه و علوم زمين (2003)» و ويراستاري «دايره المعارف اخلاق محيطي و فلسفه» (2008) اشاره كرد. او از پايهگذاران مركز مطالعات بينارشتهاي در دانشگاه تگزاس شمالي نيز هست.
تامپسون كلين استاد علوم انساني در دانشگاه واين و استاد مهمان دانشگاههاي مختلف در ژاپن، نپال، آوكلند، نيوزيلند و امريكا است. كلين هم از صاحب نظران مبحث بينارشتهگي است و به تدريس در رشتههاي علوم انساني، مطالعات فرهنگي امريا و علوم انساني ديجيتال اشتغال دارد و در كنفرانسها و مراكز آكادميك بسياري سرتاسر جهان سخنراني نموده است. ميچام استاد هنرهاي آزاد و مطالعات بينالملل و مدير برنامه هنهباخ در دانشگاه كلرادو است كه به مطالعات علوم انساني اختصاص دارد. وي در دانشگاه هاي متعددي در هلند و اسپانيا تدريس كرده و نويسنده «تفكر و تكنولوژي: راهي ميانِ مهندسي و فلسفه» (1994) و دايره المعارف چهارجلديِ علم، تكنولوژي و اخلاق (2005) است.
اين مطلب در ۱۴ اسفند ۹۰ در خبرگزاري كتاب ايران منتشر شد
Leave a Reply