جوزف کنراد، نویسنده مطرح انگلیسیزبان که اصالتا، لهستانی است برای مخاطبهای ادبیات در ایران چهرهای آشناست. بخش زیادی از آثار وی در ایران ترجمه و نشر شده است، اخیرا هم نوول «فریای هفت جزیره» به قلم فرزانه دوستی به فارسی برگردانده شده است. این نوول را میتوان تنها داستان عاشقانه کُنراد دانست. درباره این کتاب و ترجمهاش با مترجم صحبت کردهام این اثر را نشربه نگار چاپ کرده است و قرار است در مجموعه شاهکارهای کلاسیک رمانهای کوتاه جهان برگرفته از انتشارات هرمان ملویل دیگر آثار ادبیات جهان به فارسی ترجمه و نشر شود. فرزانه دوستی معتقد است تعبیر فمینیستی از یک داستان قرن نوزدهمی1 آن هم به قلم کنرادِ دریانورد احتیاط دارد. تاکید کرد « فریای هفت جزیره» داستانی در ستایش زن است.
«فریای هفت جزیره» از معدود روایتهای عاشقانه جوزف کنراد است، این کتاب اگر اشتباه نکنم در یک مجموعه انگلیسیزبان است که عنوانهای دیگری هم از این اثر قرار است به فارسی ترجمه شود. در اینباره هم توضیح دهید.
میشود اینطور گفت، دستکم تنها اثری از کنراد است که عنوان کتاب و شخصیت اصلیاش یک زن است، دختری است به نام «فریا». فریا در اسطورههای مردم اسکاندیناوی الهه عشق و زیبایی و زایندگی است. شبیهِ ونوس است یا آناهیتا در فرهنگ ما. پس میشود این طور گفت که داستان تعریف و تصوّر کنراد از کمال زیبایی، از عشق و از زن هم هست. «فریای هفت جزیره» درواقع یک نوول است که انتشارات هرمان ملویل در مجموعه شاهکارهای کلاسیک رمانهای کوتاه جهان منتشر کرده و انتشارات بهنگار این مجموعه را به فارسی منتشر میکند. از این مجموعه «اتاق جیکاب»ِ ویرجینیا وولف را هم ترجمه کردهام که قرار است در آینده منتشر شود.
نویسنده در این اثر هم مانند دیگر روایتهایش نسبت به تجربه زیستش به عنوان یک دریانورد بیتفاوت نیست و یکی از خطهای روایت یعنی تقابل جاسپر و رقیبش در دریا دنبال میشود.
اتفاقا این داستان را باید یک عاشقانه دریایی دانست، راوی قصه همان ملوان دنیادیده همیشگیِ کنراد است. سرنوشت تمام آدمهای داستان هم به شکلی با دریا و کشتی گره خورده حتی میتوانیم بگوییم کشتیِ «بونیتو» شخصیت اصلی داستان است. فریا و جاسپر هردو عاشق این کشتی هستند و قرار است «بونیتو» خانه زندگی مشترکشان باشد. اما کنراد از ابتدای داستان به طعنه به ما میگوید که خانه سعادتشان خانهای روی آب است.
در این روایت نویسنده به شکل کاملا محسوسی طرفِ «فریا» شخصیت زن داستان را میگیرد. نظر شما چیست؟
همانطور که گفتم داستانی است در ستایش زن، زیبایی و عشق هرچند به فرجام نرسد. فریا با زنهایی که در داستانهای دیگر مثل «دل تاریکی» فرق دارند و اغلب منفعل و بدون هویت هستند و شخصیتپردازی نشدهاند. باهوش و هنرمند است و سعی میکند اختیار دنیایش را دست بگیرد. مغرور و نجیب است و نمیخواهد خلاف میل پدرش رفتار کند. البته راوی داستان هم محبتی پنهانی به فریا دارد وکمالاتش را تحسین میکند و چون دوست مشترکِ جاسپر و فریاست، رازدارشان هم هست.
دنباله سوال قبل آیا میتوان این داستان را یک روایتی فمینیستی توصیف کرد؟
تعبیر فمینیستی از یک داستان قرن نوزدهمی آن هم به قلم کنرادِ دریانورد احتیاط دارد. خیلی از نویسندهها نگاه و تعریف خودشان از عشق را در داستانهاشان ارائه کردهاند اما هر داستانی درباره زنها فمینیستی نیست. اگر منظورتان داستانی زنمحور است، «فریا» همانقدر زنانه است که «ونوس و آدونیس»ِ شکسپیر یا «هفت پیکر» نظامی. البته اشارات تاریخی ظریفی به تلاش زنان برای رسیدن به هویت اجتماعی و استقلال در داستان هست. فریا اصرار دارد که تا قبل از روز تولد بیست و یک سالگیاش نباید از خانه فرار کند. کنراد این داستان را در سال 1911 نوشته، مجلس بریتانیا در سال 1928 تصویب میکند که زنان بالای بیست و یک سال میتوانند رای بدهند. تا قبل از آن بیست و یکسالگی تنها سن بلوغ قانونی مردان بوده بنابراین تصمیم فریا حتی جلوتر از قانون و همزمان با تلاش زنان برای رسیدن به حقوق خودشان است. شاید به همین خاطر است که فریا فکر میکند اگر در روز تولد بیست و یک سالگیاش خانه پدری را ترک کند، کسی به او ایرادی نمیگیرد. فکر میکنم «فریا » بیشتر از آنکه فمینیستی باشد، ناتورالیستی است و تهرنگی از داستانهای تامس هاردی دارد. تقدیر قویتری از اراده عاشقان است و نفرت، حسد، حماقت و حتی شانس همگی دست به دست هم میدهند تا مقابل اراده فریا بایستند. برای همین هم تراژیک تمام میشود. فریا و جاسپر در پایان، بیشتر از هرچیزی به صداقت عشق خودشان شک میکنند و فکر میکنند غرور و ترسها و حماقتهای خودشان در این سرنوشت بیتاثیر نبوده.
خشونت و حماقت در این روایت هم مانند دیگر آثار کنراد از موتیفهای اصلی داستان است، نظر شما چیست؟
دقیقاً. در داستانهای کنراد معمولاً یک «دیگری» هست که از تمدن، روشنایی و خوبی دور شده و نماینده شرّ، پلشتی و خشونت است. اگر کنراد در «دل تاریکی» ما را به اعماق جنگلهای وحشی آفریقا میکشاند، در «فریای هفت جزیره» تمام صفات ناپسند انسانی مثل حسد، خشونت، نخوت و حماقت را در شخصیت رقیب «هیمسکرک» جمع کرده. آدم میانمایهای که به نفس خودش تسلط ندارد و دچار خشم و هیجانات زودگذر میشود، اندک قدرتی دارد و از همان برای نابود کردن آدمهایی استفاده میکند که به میلش رفتار نکنند.از موتیف استعمار و تبعیض نژادی هم غافل نشویم. داستان در زمانی اتفاق میافتد که بریتانیا تازه میخواهد سرزمینهای تحت سلطهاش را افزایش دهد و هنوز اسپانیا و هلند از بریتانیا قدرتمندترند. ما با مردی انگلیسی به نام نایلسن روبهرو میشویم که مجمعالجزایری در ناحیه تحت استعمار هلند خریده و به خاطر انگلیسی بودنش (که نژاد پستتری است) اقامت مشروط دارد. هلندیها که استعمارگر و بر ناحیه مسلطند انگلیسیها را در ناحیه خودشان نمیپذیرند. دژبان هلندی فریا را از نظر اجتماعی در حد بقیه زنان سیاه و زرد و شرقی میبیند که در این مناطق بردگی و کارگری میکنند و به جاسپر هم بهخاطر انگلیسی بودنش همیشه مظنون است. بامزهتر اینکه کنراد خودش اصالت انگلیسی ندارد، درواقع «فریای هفت جزیره» ملغمهای است از نژادها و ملیتها و تبعیضهایی که همیشه نژاد مسلط به بقیه تحمیل میکند. تصویری واقعیتر و چندلایهتر از کشورگشایان اروپایی نشانمان میدهد و اینکه اروپای غربی آنقدرها هم از نظر نژادی یکدست نبوده است.
«فریا» برخلافِ زنهایی که نمیتوانند کارهایشان را سبک و سنگین کنند، سعی میکند رابطهاش را به گونهای با پدر ترسو، جاسپر سبکسر و هیمسکرک دژبان بد ذات تنظیم کند؛ تا خطری متوجه هیچکدام نباشد اما در آخر هم موفق نمیشود. دو عاشق کلهشق کار خودشان را میکنند.
این که فریا با همه هوش و ذکاوتش حریف حماقت مردان نمیشود واقعیت زندگی خیلی از ماهاست که اتفاقا دائم کارهایمان را سبکسنگین میکنیم اما آخرش بازندهایم!
برای ترجمه این اثر به مشکلی بر نخوردید، کُنراد معروف است به نویسندهای دشوار نویس.
ترجمه کنراد چند دشواری همزمان دارد. یکی که زبان انگلیسی قرن نوزدهمی با زبان معیار امروزی فرق زیادی دارد، کلمههایی که معنی و کاربردشان بعد از صد سال تغییر کرده و به سختی میشود فهمید عامیانه و روزمرهاند یا فاخر و کتابی. دوم اینکه زبان دریانوردی خودش را دارد، برای ترجمه مجبور شدم درباره تاریخ دریانوردی و کشتیسازی مفصل بخوانم. سوم این که کنراد اگرچه بسیار خوب مینویسد؛ اما همچنان برای انگلیسیها خارجی است. در نقدهایی که به داستانهایش وارد شده، دیدهام که زبانشناسان ابهامها و ایرادهای زیادی دیدهاند که قطعا از چشم مترجم فارسیزبان پنهان میماند و خیلی جاها به زحمت مضاعف میاندازدش. آخر اینکه داستانهای کنراد، مخصوصا «فریای هفت جزیره» ترکیبی است از توصیفهای شاعرانه فصیح و تکیهکلامها و گفتوگوهای روزمره، فاصلهای هست بین زبان ملوانان داستان و فریا که نسبتا اشرافی و باسواد است. رسیدن به تعادل بین این زبانها و درعینحال وفادار ماندن به تفاوتها در متن اصلی سختترین قسمت ترجمه بود. البته معتقدم وظیفه مترجم تا حدی حفظ ساختار بیگانه و ویژگیهای زبانی متن اصلی است حتی اگر ترجمه را دشوار کند. به قول استاد عزیزی، بگذاریم «دیگری» در متن نفس بکشد.
1. منظور از قرن نوزدهم دهه پایانی این دوران موسوم به fin de siecle است.
Leave a Reply