کتاب شبهای بیخوابی الیزابت هاردویک، با تأخیر حدوداً یک ساله، سرانجام راهی بازار کتاب شد
الیزابت هاردویک، نویسنده و منتقد آمریکایی، در سال ۱۹۱۶ در ایالت کنتاکی آمریکا به دنیا آمد، جایی آرام و بهدور از جنجالهای جنگ جهانی اول. او از بیستسالگی نوشتن را با نقد و مرور آثار ادبی در روزنامههای مهم آن دوره شروع کرد و یکی از تندوتیزترین نقدهای آن زمان را مینوشت. هاردویک از مؤسسان مجلۀ نقد کتاب «نیویورک ریویو آو بوکز» بود و بیش از صد عنوان مقاله و یادداشت و داستان کوتاه و نقد کتاب برای آنجا نوشت. او سه رمان، چهار مجموعه مقاله و جستار منتشر کرده و نشان طلای آکادمی هنر و ادب آمریکا را از آن خود ساخت. هاردویک در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی در دانشگاه کلمبیا به تدریس نویسندگی میپرداخت و سرانجام در سال ۲۰۰۷ زمانی که ۹۱ سالش بود در نیویورک درگذشت. «شبهای بیخوابی» او سیروسلوکی است فلسفهورزانه در مسئلۀ ژانر، مسئلۀ تمایز داستان از آنچه ناداستان نامیدهایم، و دستآخر نشاندادن اینکه کل این مسئله توهمی بیش نیست. «شبهای بیخوابی» کتابی است بیمرز، یا شاید هم مرزنشین، که روایت آن در فواصل میان هنجارهای داستانی مأنوس اتفاق میافتد. زندگی یعنی داستانپردازی؛ و اصلاً چرا باید بین جهان این دو تفاوتی قائل شد؟
| همه از خیانت در شِکوهاند؛ علفهای تشنۀ زرد، از بارانِ بیرحمی که هر روز بینصیبشان میگذارد. همانوقت، خورشید خندانِ توی آسمان بیخیال رو میگرداند سمت پاهای برنزۀ شناگران و آب را برای شناگرانِ ناسپاس گرم میکند. گاهی به همۀ آن موجودات بدبختی فکر میکنم که میشناسم، به نظرم میرسد که در محاصرۀ امثال خودشان روز را شب میکنند. پنجرهها از پردههایشان بیزارند، نور از سایۀ بههمبافتۀ خویش، دَر از قفلِ خودش و تابوت از تودۀ نفرتانگیز و خفقانآور خاکِ رویش. اما مگر چه کاری ازشان ساخته است؟ علف با بیاعتنایی شانه بالا میاندازد، پنجرهها رو تُرش میکنند، تلالؤِ نور نیشدار میشود، در بادی به غبغب میاندازد و برای باز شدن محتاج شانهای است تا هلش بدهد، تابوت به خوابِ زمستانی فرومیرود، خوابی بلند و نهچندان ناخوشایند.
| ارمغانِ شبهای بیخوابی موهبتی است بدیع که همان رمان بیپیرنگ است، چراکه بیشتر شبیه قطعهای موسیقی است تا رمان سنتی، با آن ساختار بلند و شکل بیان کند و تدریجیاش در پرداخت مضامین و زندگی آدمها. میتوانید کتاب را از هر بخشی باز کنید و بخوانید… میتوانید رمان را ساعت سه صبح زمین بگذارید و به رختخواب بروید و یک هفتۀ بعد بَرش دارید و از جای دیگری شروع به خواندن کنید و همچنان بیان و شیوۀ توصیف و قدرت شگفتانگیز زبانورزیاش مجذوبتان کند.