زنی در آستانه: دربارۀ رمان «بیداری» اثر کیت شوپن

رمانِ بیداری کتابی غافل‌گیرکننده است. اتفاقِ داستانیِ شوکه‌کننده ندارد، اما انگار کتابی از زیرِ خاک بیرون آمده و خواننده را به مرورِ جزییات دعوت می‌کند.  از طرفی یادآورِ شاهکارهای ادبیِ قرن نوزدهم است و از سویی نشانه‌هایی متفاوت از آغاز دنیای تازه با خود دارد. کتاب نویسنده‌ای دارد که نامش آشنا نیست، اما قصه‌ای دارد که بسیار آشناست. قصۀ زنی در آستانه… زنی که نمی‌خواهد مثلِ دیگران زندگی کند و دیگر یک خانوادۀ مطلوب از نگاهِ دیگران و رفتاری مملو از آداب و رسومِ تکرای، راضی‌اش نمی‌کند. او می‌خواهد کشف کند چه چیز به وجدش می‌آورد… و آیا اصلا چنین امکانی برای او وجود دارد؟ نویسنده به بخشی از این پرسش در بدنۀ رمان پاسخ می‌دهد. او فضای اواخرِ قرن نوزدهم و اوایلِ قرنِ بیستم )سال‌های معاصرِ خودِ نویسنده( را نشان می‌دهد. این‌بار برخلافِ شاهکارهایی که می‌شناسیم، اروپا و روسیه اتمسفرِ قصه نیست. بلکه آمریکای در آستانۀ رشد را از چشمِ زنی خانه‌دار می‌بینیم که غرق است میانِ خوشی‌های تکراری، اما راضی نیست. و تاکید در سراسرِ رمان دقیقا بر همین امرِ رضایت است. کیت شوپن در مقاِم نویسنده برآمده از ساختارهای کلاسیکِ سال‌های پیش از خود است و در رمانِ بیداری هم خبری از مدلِ روایت‌های ذهنی – مثلا چیزی که چند دهه بعد ویرجینیا ولف تجربه کرد – نیست. بلکه خواننده مدام با رفتارِ ادنا با درونیات و نوسان‌های احساسیِ او آشنا می‌شود و از راه بیداری زن را درک می‌کند.

مواجهه با رمانِ بیداری انگار مرورِ تکه‌های جامانده از زندگیِ اما بوآری یا آنا کارنیناست. لحظاتی که اما به بیداری در زندگی نزدیک می‌شد و اطراف را جورِ دیگری نگاه می‌کرد. یا فصل‌هایی که آنا چیزهایی ناشناخته در قلبش حس می‌کرد و نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌اش را با فاصله می‌نگریست. رمانِ بیداری حال‌وهوایی آشنا دارد که در عین آشنایی، تکراری نمی‌شود. چرا که این جزییاتِ متفاوت است که ادنا پونتلیه را بدل به شخصیتی می‌کند متفاوت با پیشینانِ داستانی‌اش. ادنا زنی‌ست در آستانه؛ او در ابتدای راهی قرار دارد که دهه‌ها بعد به راهی عادی تبدیل می‌شود. ادنا رگه‌هایی از نو شدن و تغییرِ جهان را احساس می‌کند و درک می‌کند باید از پوستۀ تکراریِ روزمره بیرون بیاید و می‌فهمد این امکان وجود دارد تا بر خلافِ کلیشه‌های رایج برای زندگی تصمیم گرفت. و سراسرِ رمان، تلاطمِ امواج است میانِ بیداری و تصمیم. با این نگاه، معنابخش‌ترین ناِم ممکن برای این کتاب، بیداری است. چرا که رمانِ کیت شوپن، نه قصه‌ای دربارۀ روابط و احساساتِ یک زن در آمریکا، که داستانِ بیدار شدن از یک خواب است. و بیدار می‌شود تا با منگیِ اولِ بیداری به اطرافِ خود نگاه کند.

ادنا شخصیتی کامل است که خواننده با جزییات، اعمال و احساساتِ درونی او را نظاره می‌کند. اساسا جنسِ روایتِ دانای کلی که شوپن برای رمانش انتخاب کرده، این جزییات را برای همه ممکن کرده. ما با تصمیم و احساساتِ دیگر زنانِ خانه‌دارِ سربه‌راه هم کم‌وبیش آشنا می‌شویم، اما روندِ تغییراتِ رفتاریِ ادنا پونتلیه تصویری تمام‌عیار عرضه می‌کند و او را از زنی که صرفا از همسرش خسته شده و به دیگران پناه آورده، این تردید را ایجاد می‌کند که گویی آدمِ تازه هم برای او آ نچنان اهمیتی ندارد و برای او صرفا تغییر و بیدارشدن مهم است.

نویسنده کیست؟

رمانِ بیداری نویسنده‌ای دارد عملا ناشناخته. نه صرفا برای مخاطبِ فارسی‌زبان در ایران، بلکه در آمریکا هم تا پیش از جنبش‌های فمینیستی در نیمۀ دوِم قرنِ گذشته، نامی فراموش‌شده بود. کیت شوپن صرفا نویسنده‌ای بود که چیزهایی دربارۀ زنان نوشته بود و چندان صلاح نبود در آن دوران یک زن چنین چیزهایی بنویسد. حتا اگر فلوبر و تولستوی پیشتر از خیانتِ یک زن نوشته بودند، باز هم مطلوب نبود یک زن از خلوتِ زن ها حرف بزند. در چنین اتمسفری در ابتدای قرنِ بیستم کیت شوپن نادیده گرفته شد و همین دیده‌نشدن باعث شد او پس از بیداری، که امروز به نظرِ ما کارِ مهمی است، کارِ شاخصِ دیگری ننویسد.

کتاب مقدمۀ راه‌گشایی دارد در کشفِ دنیای رمان و همچنین زندگیِ شخصیِ نویسنده و فضای آمریکا در سال‌هایی که کتاب نوشته شده. مترجم متنی لازم و خواندنی نوشته که از سویی خواننده را مشتاق به خواندنِ داستانِ زندگیِ ادنا پونتلیه می‌کند و از سویی با اهمیتِ تاریخیِ این رمان آشنا می‌کند.

آغازِ یک پایان

کتابِ بیداری با تصویرِ طوطی‌ای که کلماتی به فرانسوی می‌گوید آغاز می‌شود: «دور شو! دور شو!  محضِ خاطرِ خدا.» شروعی که گویی مسیرِ رمان را مشخص می‌کند. ادنا پونتلیه ریشه در فرهنگِ فرانسوی دارد و در طولِ رمان آرام‌آرام تلاش می‌کند از دیگران و از همه دور شود. حتا از جوانی که دلبستۀ او شده هم در نهایت انگار می‌خواهد دور شود. ادنا زنی‌ست که تمایل پیدا می‌کند از روزمرۀ تکراری دور شود. حتا اگر برخی زنانِ هم‌طبقه‌اش را با دیدۀ تحسین بنگرد، باز هم مایل نیست مثلِ آن‌ها ادامۀ مسیرِ زندگی‌اش را طی کند.

ادنا زندگی نکرده است. بلکه بازیچۀ زندگی بوده و می‌خواهد این خط را بشکند و زندگی را تحتِ کنترل خودش درآورد. در لحظاتِ پایانیِ رمان، ادنا و آب مولفه‌هایی پررنگ هستند. زن به دور دست نگاه می‌کند و «وحشتِ دیرین لحظه‌ای در دلش زبانه کشید و باز فرونشست.» و در این موقعیت انگار کلماتِ آغازینِ طوطیِ سبز و زرد به یاد آورده می‌شود و ادنا تصمیم می‌گیرد که تمام‌عیار دور شود.

رمانِ بیداری فضایی رمانتیک دارد و خواننده را به درکِ احساسی متناقض دعوت می‌کند و کتابی‌ست که می‌توان خیلی راحت خواندنش را پیشنهاد داد.  فرزانه دوستی در ترجمۀ بیداری تلاش کرده از کلمات و جملاتی استفاده کند که به فضای قدیمیِ رمان نزدیک باشد و از معادل‌سازی های جدید استفاده نکرده. نتیجه هم متنی شده که در فارسی خوش‌خوان و روان است.

رمانِ بیداری تازه‌ترین کتابِ مجموعه ادبیات داستانیِ نشر بیدگل است. مجموعه‌ای که اعتمادِ مخاطبانِ ادبیات را جلب کرده و با چاپِ هر کتابِ تازه، می‌توان منتظر آثاری جدی و خواندنی در آن بود.

منبع: نوشتۀ میلاد  حسینی، روزنامۀ سازندگی