اتاق خلاقیت ذهن: نویسندگانی که از رویاهاشان الهام گرفته‌اند

 

 خلاقیت و رويا ديدن آن‌قدر به هم شبيه‌اند که بايد يک ربطی به هم داشته باشند. بخشی از کار من به‌عنوان نويسنده همين رويا ديدن در بيداری است. اغلب هم اتفاق می‌افتد. وقتی سر صبح می‌نشينم و شروع می‌كنم به نوشتن، در آغازِ نوشتن و در آخرِ نوشتن، می‌دانم که دارم چيزی می‌نويسم. نسبت به اطرافم آگاهم. درست به خواب سَبُک اول و آخر می‌ماند: وقتی تازه به رختخواب رفته‌ای و وقتی بيدار می‌شوی. اما آن وسط‌ها، دنيا ديگر دست تو نيست و آن وقت است که می‌توانم بهتر ببينم. يک بار خواب ديدم از تپه‌ای بالا رفته‌ام. نوک تپه چوبه‌ی داری بود و پرنده‌هايی که دورتادورش پرواز می‌کردند. يک جلاد هم آنجا بود. مرده بود ولی نه از شکستگی گردن، فقط رگ‌هايش بسته شده بودند. اين را از صورت کبود و پف‌کرده‌اش فهميدم. همان‌طور که بهش نزديک می‌شدم، چشم‌هايش را باز کرد و دست‌هايش را دراز کرد و من را گرفت. سال‌ها بعد، وقتی شروع کردم به نوشتنِ سيلمز لات، می‌دانستم داستان قرار است درباره‌ی خون‌آشامی باشد که از كشوری ديگر به ايالات متحده آمده و می‌خواستم در خانه‌ی قديمی اسرارآميزی مستقر شود.


برشی از «اتاق خلاقيت ذهن» روايت آليسون ناستاسی نويسنده‌هايی که از روياهايشان الهام گرفته‌اند.

منتشر شده در  مجله داستان همشهری / 28 ارديبهشت 1396 

متن كامل اين مطلب را می‌توانيد در بخش «درباره داستان» شماره‌ی ارديبهشت ماه داستان همشهری بخوانيد.

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*