گفت و گو با مایکل اورتوفر

مايكل اورتوفر متولد سال 1964 در اتريش است و در حال حاضر در نيويورك زندگي و كار مي‌كند. او در كنار حرفه وكالت، به نقد ادبيات نيز اشتغال دارد. اورتوفر در سال 1999 وب‌سايت «نقد جامع» را به منظور اطلاع‌رساني اخبار كتاب و معرفي آثار داستاني كه در سرتاسر جهان منتشر مي‌شوند، راه اندازي كرد و چند سال بعد، در سال 2002 وبلاگي با عنوان «سراي ادبيات» به راه انداخت كه منحصرا به بررسي و مرور كتاب‌هاي داستاني جهان مي‌پردازد و حالا بعد از يك دهه به شهرت جهاني رسيده است. اورتوفر در ايالات متحده و در ساير نقاط جهان منتقد شناخته شده اي است. او كه عضو «انجمن قلم آمريكا» و يكي از داوران برجسته جايزه «سه درصد» براي بهترين كتاب ترجمه شده در آمريكاست، يكي از خوانندگان ثابت و حرفه‌اي سايت انگليسي خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) نيز هست و آخرين اخبار ايران را با علاقه و پيگيري خاصي رصد مي‌كند. نشر ايران و جوايز ادبي بزرگي مثل جايزه جلال آل احمد و كتاب سال ايران، اغلب در وب‌سايت او بازتاب مي‌يابند و بعضا مورد تحليل و ارزيابي قرار مي‌گيرند. اورتوفر كه مانند بيشتر منتقدان و داوران ادبي از شهرت دوري مي‌جويد، اطلاعات شخصي زيادي از خود به جا نگذاشته و ترجيح مي‌دهد داوري بي‌طرف، حرفه‌اي و دور از حواشي باقي بماند.       گفتگوي زير حاصل مكاتباتي است كه طي يك ماه از طريق ايميل با وي انجام داده و نظر او را درباره مسايل مختلفي از موقعيت فعلي ادبيات ايران در جهان تا كيفيت خبرگزاري كتاب ايران و موضوع هاي تخصصي‌تري چون ترجمه و ادبيات مهاجرت، جويا شده‌ايم.

• لطفا از فعاليت‌هاي خودتان در «سراي ادبيات» بگوييد.
به منظور جمع‌آوري اطلاعات روزانه و تهيه بانك اخبار ادبي جهان، سايت Complete Review (نقد جامع) را در سال 1999 و Literary Saloon (سراي ادبيات) را در 2002 راه انداختم. تمركزم بر ادبيات بين‌الملل است به ويژه،  زماني كه اين كار را شروع كردم اطلاعات كمي درباره ادبيات خارجي در آمريكا در دست بود. البته، اينترنت كار تهيه گزارش از اخبار ادبي جهان را ساده تر كرده است!

• آيا از حمايت مالي دولتي هم برخورداريد؟ اصلا دولت آمريكا بودجه‌اي براي اين طور فعاليت‌ها در زمينه كتاب و رسانه درنظر گرفته است؟
نه؛ من حمايت دولتي ندارم. در آمريكا رسانه‌هاي معدودي از اين حمايت‌ها بهره‌ مي‌برند. نقد كتاب و خبررساني كتاب فعاليتي تجاري است يا در بهترين حالت رايگان و توسط كتاب‌دوستان انجام مي‌شود.

• سايت شما نخستين پايگاه نقد كتاب است؟
يكي از دلايل من براي افتتاح سايت در سال 1999 اين بود كه خيلي‌ها كتاب «مرور» مي‌كردند (يعني درباره چيزهايي كه خوانده بودند مي‌نوشتند) ولي هيچ‌ يك به نقدِ فرد ديگري دسترسي نداشتند. به نظرم رسيد كار خوبي است. درواقع كار اصلي «نقد جامع» همين است كه به تمام نقدهاي موجود درباره يك كتاب لينك بدهد. «نقد جامع» نخستين سايت نقد نيست، ولي جزو قديمي‌ترين سايت‌هاي آنلاين و ماندگار است؛«سراي ادبيات» هم يكي از نخستين وبلاگ‌هاي ادبي موثر دنياست.

• مرور اين همه اخبار كتاب هر روز چه‌قدر وقت مي‌گيرد؟
جستجو كردن اخبار كتابِ دنيا كاري است كه درهر صورت انجام مي‌شود و جمع‌آوري اخبار مهم كتاب كار خيلي سختي نيست. چيزي كه بيشتر از همه وقت من را مي‌گيرد لينك دادن به همه نقد‌هاي يك كتاب و البته خواندن كتاب‌هايي است كه نقدشان مي‌كنم و گاهي تمام‌وقتِ مرا مي گيرد، اما شغل اصلي‌ام نيست.

• به عنوان كسي كه بيش از ده سال وب‌سايت «نقد جامع» را مديريت كرده‌، وضعيت بازار جهاني كتاب به ويژه كتاب‌هاي شرقي را چه طور مي‌بينيد؟
اينترنت به من كمك كرد تا درباره كتاب‌هايي كه در جاهاي ديگر منتشر مي‌شوند بيشتر بدانم و حتي آن‌ها را تهيه كنم،به ويژه اين كه امروز با انتشار نسخه‌هاي ديجيتال بيشتر كتاب‌ها، دسترسي به آنها ساده‌تر هم شده. فكر مي‌كنم اين به گسترش جهاني بازار كتاب كمك زيادي كرده است.
متاسفانه بايد اين را هم بگويم كه دست‌كم آمريكا اقبال چنداني به ادبيات بين‌المللي ديده نمي‌شود؛ مثلا حجم اندكي از ادبيات داستاني معاصر ايران به انگليسي ترجمه شده است اما در مجموع معتقدم علاقه وجود دارد. تعداد بازديدكنندگان بين‌المللي سايت «نقد جامع» هم مويد همين نكته است. پارسال از صد كشور از سايت بازديد كرده بودند؛ از هريك به‌طور متوسط روزي يك نفر.

• گفتيد در آمريكا اخبار و نقد كتاب بيشتر رويكرد تجاري دارند..‌. اين نشان مي‌دهد آمريكايي‌ها كتاب‌خوانان خوبي اند يا توجيهات اقتصادي سرمايه‌داري پشت اين قضيه است؟

اين مرورها – چه تجاري و چه ازجانب علاقه‌مندان كتاب – نشان‌دهنده اشتياق وافر آمريكايي‌هاي اهل كتاب است، البته نمي‌دانم چند نفرند. بيشتر آمريكايي‌ها كم كتاب مي‌خوانند، مرورها را كه اصلا نمي‌خوانند! خيلي از جرايد هم كه اخيرا بخش مرور كتاب را تعطيل كرده‌اند، لابد فكر مي‌كنند پوشش اخبار كتاب توجيه «سرمايه‌داري» ندارد!
 
• به نظر شما، رويكرد تجاري به كتاب به اشاعه فرهنگ كتابخواني كمك كرده يا خودش نتيجه تقاضاي موجود در بازار بوده است؟

رويكرد تجاري احتمالا از جهاتي موثر است،به ويژه در زمينه ادبيات عامه‌پسند – و مخصوصا ژانرهاي عاشقانه، علمي تخيلي، ماجراجويي و معمايي – كه با عرضه وسيع اين كتاب‌ها در قيمت‌هاي مناسب و معقول توانسته به آن تقاضاي گسترده پاسخ بدهد. اما ادبيات جدي – به ويژه ادبيات ترجمه – در اين سيستم به جايي نمي‌رسد و بدون يارانه دولتي دوام نمي‌آورد. در آمريكا، بسياري از ناشران ادبيات ترجمه «غيرانتفاعي» اند.

• وضعيت فعلي كتابخواني را در آمريكا چطور ارزيابي مي‌كنيد؟
خوانندگان مشتاق زيادي وجود دارند كه احتمالا بخش كوچكي از جامعه را تشكيل مي دهند. هميشه از ديدن جمعيت زياد كساني كه كتاب نمي‌خوانند، تعجب مي‌كنم.

• در حال حاضر مشغول مرور چه كتاب‌هايي هستيد؟
هميشه يك تعداد كتاب هست. اين روزها يك رمان نروژي با نام «هرچه تندتر راه مي‌روم كوچك‌تر مي‌شوم»، يك كتاب ماجراجويي آمريكايي/كنيايي به اسم «گرماي نايروبي» و چند كتاب غيرداستاني، و پروژه بزرگتري هم درباره كتاب «داستان‌هاي موازي» پتر ناداس در دست دارم…

• اين كتاب‌ها را چطور و بر چه اساسي انتخاب مي‌كنيد؟ علايق شخصي؟ ژانر؟ يا بسته به نياز بازار و سفارش براي تازه‌چاپ‌ها مي‌نويسيد؟
از مزاياي داشتن سايتي براي خود اين است كه كتاب‌ها را به ميل خودم انتخاب مي‌كنم. بنابراين هرچه هست سليقه و علاقه شخصي است. البته دسترسي به كتاب هم اهميت دارد – بايد به كتابي كه مي‌خواهم مرورش كنم دسترسي داشته باشم – و مسلما تهيه كتاب‌هاي تازه راحت‌تر است، خودم هم به تازه‌چاپ‌ها علاقه‌‌مندترم. همچنين سعي مي‌كنم كتاب‌هاي تازه يا قديمي نويسندگاني را بررسي كنم كه كارهاي ديگري از آنان خوانده‌ام تا بتوانم به خوانندگان تصوير كامل‌تري از مجموع آثار ادبي هريك ارايه كنم.

• براي اداره سايت «نقد جامع» تيم و همكار هم داريد؟
نه؛ فعلا همه‌اش كار خودم است.

• بيشتر به چه كتاب‌هايي مي‌پردازيد؟
  بيشتر به ادبيات داستاني مي‌پردازم تا آثار غيرداستاني و معمولا به آثار ادبي «جدي» علاقه دارم. ولي اغلب همه جور كتاب مي‌خوانم.

• كتاب‌هايي كه به زبان‌هاي ديگر منتشر مي‌شوند مثل اسپانيايي يا چيني يا زبان‌هايي كه نمي دانيد، چطور؟
  گاهي كتاب‌هايي به زبان‌هاي ديگر به ويژه فرانسوي و آلماني مي‌خوانم و البته چند كتاب به زبان‌هايي كه بلد نيستم و به اين دو زبان ترجمه شده‌اند، خوانده‌ام.

• چشم‌انداز «نقد جامع» را چطور مي‌بينيد؟ برنامه‌تان براي آينده چيست؟
  در حال حاضر از روند سايت راضي ام غير از اين كه هميشه كتاب‌هاي زيادي در انتظار مرور شدن مانده اند. فكر نمي‌كنم تغيير خاصي در آن ايجاد كنم…

• كمي هم درباره نقد كتاب صحبت كنيم. اصلا اصطلاح «مرور كتاب» يعني چه و چه ويژگي‌هايي دارد؟ كسي كه Review يا مرور مي‌نويسد چقدر بايد عيني و بي‌طرف باشد يا چقدر نگاه شخصي‌اش را مطرح كند؟
  تا زماني كه منتقد اعلام مي‌كند رويكردش به اثر، شخصي (سوبژكتيو) است مانعي ندارد. مثلا خوانندگان «نقد جامع» با روش فردي نقد و معيارهاي كار من آشنا هستند بنابراين حتي اگر با نظراتم موافق نباشند هم مي‌توانند تصوري از كيفيت كتاب پيدا كنند. در «نقد جامع» سعي مي‌كنم كه مرورهايم آگاهي‌دهنده باشند يعني با ارايه تحليل‌هاي انتقادي، اطلاعاتي را در اختيار خوانندگان مي‌گذارم تا براساس آن‌ها تصميم بگيرند كه كتابي را بخوانند يا نه (البته گاهي در پايان، بررسي‌ها تحليلي از كار درمي‌آيند…)

• من هم متوجه شده‌ام كه شما در «سراي ادبيات» نگاهي شخصي به كتاب‌ها داريد و البته اين در نقد كتاب‌ها كمتر است. اين موضوع گاهي به اغراق يا سوءتفاهم‌هايي مي‌انجامد، مخصوصا درمورد ادبيات خرده‌فرهنگ‌ها و «ديگري»ها – منظورم دقيقا ادبيات خاور دور و خاور ميانه است. اين سوءتفاهم‌ها از كجا مي‌آيند؟
  در «سراي ادبيات» من نظرات شخصي بيشتري درباره داستان‌ها دارم، ولي در مرورها دقت بيشتري مي‌كنم. اگر سوءتفاهم يا اغراقي هم باشد (كه اغلب هست) به نظرم در تمام آثار به يك ميزان وجود دارد و فقط موضوع آسيا و افريقا و خاورميانه نيست. خب مسلما بعد مسافت – كه به معني اطلاعات محدود، مشكلات ترجمه و … هست – به بدفهمي‌ها يا سوءتفاهم‌هايي مي‌انجامد، اما من هميشه از خوانندگان خواسته‌ام اين موارد را گوشزد كنند. به هر حال، سراي ادبيات منبع اطلاعاتي است كه قرار است خوانندگان را از آخرين داستان‌ها مطلع كند و طبيعتا حرف آخر را نمي‌زند.

• همان‌طور كه گفتيد، كتاب‌هاي ارزشمند زيادي محصور به زبان محلي خودشان مانده‌اند. چه راه حلي براي جلب توجه به اين كتاب‌ها در بازار جهاني پيشنهاد مي‌كنيد؟

كاش جواب دادن به اين سوال راحت بود. آمريكا و انگليس بيشتر از بقيه پذيراي ترجمه و انتشار آثار خارجي اند – اين خيلي مهم است چون درحال حاضر انگليسي مهم‌ترين زبان جهان است – و چند زبان ديگر مثل فرانسوي و آلماني هم كارهايي در زمينه ترجمه و معرفي اين آثار به جهان انجام مي‌دهند، ولي هنوز راه دشواري در پيش است. موفق‌ترين كشورها و زبان‌ها، آن‌هايي اند كه دفاتر دولتي قوي كتاب  دارند و از ترجمه و بازاريابي خارجي آثار خود حمايت مي‌كنند بدون آن‌كه در انتخاب آثار دخالت موثري داشته باشند.

• به نظرشما مشكل اصلي ادبيات ايران در بازار جهاني چيست؟
  به نظر من موقعيت ايران از اين لحاظ پيچيده است چون ايران هنوز به كنوانسيون‌هاي اصلي كپي‌رايت نپيوسته و اين موضوع فروش كپي رايت آثار را پيچيده‌تر مي‌كند. تحريم‌هاي اقتصادي آمريكا هم دست و پاي ناشران آمريكايي را كه قصد خريد آثار ايراني دارند مي‌بندد.

• فكر نمي‌‌كنيد يكي از مشكلات اصلي شنيده نشدن صداي شرق، در نگاه اروپا محور و آمريكامحور غربي‌ها به ادبيات باشد؟ سياست‌گذاري‌ها و روند اهداي جوايز ادبي دست‌اول دنيا مثل نوبل و … همين را نشان مي‌دهند!

فكر مي‌كنم صداي آناني كه شيوه‌ بيان منحصربه‌فرد دارند به كفايت شنيده مي‌شود – از شرق، از غرب، از همه‌جا. خيلي‌ها در حوزه محلي پيشرفت مي كنند و در درازمدت بهترين آثار به صحنه بين‌المللي هم وارد مي‌شوند. البته تمركز كردن روي جوايز بين‌المللي و پرفروش شدن مي‌تواند زيان‌هايي داشته باشد… مشكل اصلي، جلب توجهي در خور اثر است، كه كار دشواري است.

• كتاب‌هاي ايراني را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟ خودتان چيزي از ادبيات ايران خوانده‌ايد؟

تعدادي از كتاب‌هاي ايراني و فارسي در «نقد جامع» معرفي شده‌اند و به زودي مروري بر كتاب «اميرحسن چهل‌تن» را كه به آلماني خوانده‌ام منتشر مي‌كنم.

• به‌نظرتان كدام ژانرهاي ايراني پتانسيل بيشتري براي موفقيت در بازار كتاب جهان دارند؟
  فكر مي‌كنم ايران در چندين دهه اخير نوشته‌هاي شاخصي توليد كرده است، گرچه تعداد كمي از آن‌ها واقعا به خارج راه پيدا كرده‌اند و در آمريكا و جاهاي ديگر منتشر شده‌اند. با كتاب‌هايي كه در دهه‌هاي گذشته از ايران ديده‌ام معتقدم هنوز هم فرهنگ ادبي قوي و فعالي دارد.

• فعاليت خبرگزاري كتاب ايران را در شناساندن اين آثار چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

اطلاعات جالب و مفيدي دارد؛ هميشه فهميدن اين كه در كشورهاي ديگر چه كتاب‌هايي منتشر مي‌شوند جذاب است؛ مثلا ديدن اين كه چه كتاب‌هايي به فارسي ترجمه مي‌شوند خيلي جالب است و به خارجي‌ها نشان مي‌دهد ايرانيان به چه مطالبي دسترسي يا آشنايي دارند. فقط اميدوارم اطلاعات مفصل‌تري درباره كتاب‌هاي ايراني به ويژه ادبيات داستاني ارايه بدهند كه موضوع مورد علاقه من است.

• به‌عنوان يك خواننده حرفه‌اي كه فعاليت سايت را خارج از ايران دنبال مي‌كنيد، چه نظرات و پيشنهادهايي درباره خبرگزاري كتاب داريد و كيفيت اخبار اين خبرگزاري را در چه سطحي مي‌دانيد؟

در مورد بخش انگليسي سايت ايبنا فكر مي‌كنم گنجاندن اطلاعات بيشتري درباره كتاب‌هاي ايراني به ويژه در موضوع هايي كه براي خوانندگان و ناشران خارجي جذابيت دارد، مفيدتر باشد. دانستن اين كه چه كتاب‌هايي به فارسي ترجمه مي‌شوند فوق‌العاده است ولي خارجي‌ها بيشتر دوست دارند درباره چيزهايي كه داخل ايران منتشر مي‌شوند، بدانند. ايبنا اطلاعات خوبي درباره تيراژ كتاب‌ها و تعداد برندگان جايزه‌هاي مختلف ارايه مي‌كند اما اطلاعات كمي درباره بعضي آثار يا نويسندگان ايراني مي‌دهد. به نظرم بخش «خبري» سايت خيلي خوب است و حتي در سطح استانداردهاي بين‌المللي است. اين در حالي است كه خيلي از خبرگزاري‌ها بيشتر به چيزهايي مي‌پردازند كه مي‌خواهند در بازار عرضه كنند و بفروشند. با اين‌حال، توصيف كامل‌تر كتاب‌هاي روز يا حتي شايد ترجمه گزيده‌اي از اثر، مي‌تواند ايده بهتري از آثار ايراني به خوانندگان خارجي ارايه بدهد.

• گفتيد كتاب‌هاي ايراني ترجمه شده به زبان انگليسي زياد نيستند ولي تعداد قابل توجهي از رمان‌ها و داستان‌هاي ايراني به انگليسي ترجمه يا در قالب ادبيات مهاجرت به زبان‌هاي ديگر نوشته شده‌اند؛ از آثار قديمي‌تر مثل شعرهاي سهراب سپهري تا آثار دفاع مقدس و البته موفقيت كتاب‌هاي كودك ايراني در دنيا را هم نبايد ناديده گرفت.
  شعر و آثار كلاسيك در دسته ديگري قرار مي‌گيرند. اخيرا ترجمه‌اي از شاهنامه توسط ناشر برجسته‌اي به بازار آمده و توجه زيادي را به خود جلب كرده، ولي من بيشتر با نثر و ادبيات داستاني كار دارم و با اين كه تعدادي از نويسندگان مهاجر ايراني به زبان‌هاي ديگر مي‌نويسند (كه قطعا خيلي زياد نيستند!) هنوز آثار قابل توجهي از فارسي ترجمه نشده و فكر مي‌كنم بايد چشم به راه آثار جالب‌تر و قوي تري باشيم. البته منظورم ترجمه به زبان انگليسي است وگرنه تعداد بيشتري از اين آثار به زبان هاي فرانسه و آلماني برگردانده شده اند.

• به عنوان كارشناس ترجمه، كيفيت اين ترجمه‌ها را چطور مي‌بينيد؟ آيا توانسته‌اند اثر ماندگار و درخور توجهي توليد كنند يا هنوز مشكلاتي دارند و دليل اصلي اين مشكلات در چيست،محتوا، فرم، زبان، بومي‌گرايي آثار يا…؟

در مجموع، ترجمه‌هاي فارسي به انگليسي نسبتا قوي‌اند. مشكلات اين ترجمه‌ها بعضا ناشي از سنت‌هاي شعري دشوار فارسي است كه وقتي در متن داستاني به كار مي‌روند كار انتقال تمام و كمالِ معني/شعر به خواننده انگليسي‌زبان را سخت مي‌كنند. به همين ترتيب، اين آثار -به ويژه آثار دفاع مقدس – به اضافاتي مثل مقدمه، پانويس و واژه‌نامه نياز دارند تا بتوانند خواننده انگليسي را با زمينه‌هاي داستان آشنا كنند. آثار غيرداستاني كه تا امروز در آمريكا منتشر شده‌اند ما را با سنت‌هاي فرهنگي ايران آشنا و زمينه را براي پذيرش آثار جدي‌تر از ايران آماده كرده اند.

• شما داور جايزه‌هاي مهمي مثل جايزه سه درصد كتاب ترجمه هستيد. آيا تا به حال آثار ايراني هم به فهرست آثار شما راه يافته‌اند؟

بله من يكي از داوران جايزه بهترين كتاب ترجمه ام. ما همه آثار داستاني ترجمه شده به انگليسي را كه طي سال درآمريكا منتشر شده‌اند، بررسي مي‌كنيم (البته به جز آنتولوژي‌ها يا آثاري كه قبلا ترجمه شده‌اند،مثل ترجمه تازه «مادام بواري»). جايزه ترجمه شعر هم هست ولي من قضاوت ادبيات داستاني را بر عهده دارم. اين يعني حدود 250 تا 350 كتاب در سال.
تا جايي كه خبر دارم، هيچ ترجمه‌اي از فارسي واجد شرايط جايزه امسال (2011) نيست. در حال حاضر داريم عناوين كتاب‌ها را انتخاب مي‌كنيم ولي هنوز كتابي از فارسي نديده‌ام. كتاب «زوال كلنل» محمود دولت آبادي فقط در انگلستان منتشر شده و نسخه آمريكايي آن سال بعد به بازار مي‌آيد و بنابراين در جايزه سال 2012 لحاظ مي‌شود. در سال 2010، «داستان‌هاي شهر جنگي» حبيب احمدزاده را بررسي كرديم. در سال 2009، «سانسور يك داستان عاشقانه ايراني» شهريار مندني‌پور و در سال 2008، كتاب‌هاي «فال خون» داوود غفارزادگان و «يليكا و تنهايي او» تقي مدرسي را لحاظ كرده بوديم. همان‌طور كه مي‌بينيد، خيلي زياد نيستند و فكر مي‌كنم همه آن چيزي كه پيدا كرديم همين بود!  

• جايزه‌هاي ادبي مثل سه درصد چه معيارها و علايقي دارند؟ اصلا چه نوع كارهايي شانس بالاتري براي ورود به صحنه به دست مي آورند؟
  جايزه بهترين كتاب ترجمه‌شده هرسال به بهترين كتاب ترجمه منتشرشده در آمريكا تعلق مي‌گيرد – هم از لحاظ كيفيت خود اثر و هم از نظر كيفيت ترجمه. البته هدف اصلي، جلب توجه خوانندگان به آثار باارزش خارجي در دسترس آنهاست كه اين كار به ويژه با معرفي فهرست ابتدايي و نهايي آثار و همچنين فهرست تمام آثار مورد بررسي در اين جايزه ادبي صورت مي‌گيرد؛ فهرستي كه حاوي تمام آثار واجد شرايط منتشرشده در هر سال است.

• كمي هم به مقوله ترجمه بپردازيم؛ معمولا كدام موفق‌تر است، ترجمه‌اي كه بهتر از همه توانسته‌ مايه‌هاي بومي و لحن اثر را با حفظ اصطلاحات محلي و موتيف‌هاي ناآشنا در قالب زباني ساده ارايه كند (مثل بيشتر ترجمه‌هاي آثار آسيايي آفريقايي) يا ترجمه‌اي كه داستان را با فرهنگ مخاطب مقصد هماهنگ و بومي‌سازي و روي وجوه زبان‌شناختي و سبك متن كار بيشتري مي‌كند؟
  به نظر من همه چيز به خود كتاب بستگي دارد، ولي تقريبا در تمام موارد، ترجمه‌هاي موفق آن‌هايي اند كه سعي مي‌كنند بين اين دو وجه تعادل برقرار كنند.
البته حفظ لحن و رنگ‌مايه‌هاي بومي در مورد آثار ادبي ناشناخته‌تر سخت‌تر است، مثلا خوانندگان آمريكايي با ترجمه آثار فرانسوي راحت‌ترند تا با ترجمه‌هايي از فارسي.  به همين دليل لازم است آثار بيشتري به انگليسي ترجمه شوند تا مردم با آثار «غيربومي» آشناتر شوند.

• موقع ارزيابي كتاب‌هاي ترجمه – به ويژه از زبان‌هايي مثل فارسي – آن‌ها را آثار مستقلي درنظر مي‌گيريد يا در سايه وفاداري به اصل اثر بررسي مي‌كنيد؟ به مساله «خيانت در ترجمه» توجه داريد؟
  ارزيابي يك ترجمه از زباني كه خواندن و نوشتنش را نمي‌داني كار راحتي نيست، پس اين‌نوع ترجمه‌ها بيشتر بر اساس كيفيت متن نهايي ارزيابي مي‌شوند. من طرفدار وفاداري به متن اصلي ام ولي در بيشتر موارد رويكرد خيانت‌/خلاقيت در ترجمه به انگليسي نتيجه بهتري مي‌دهد. من كتاب‌هايي را ترجيح مي‌دهم كه تا جاي ممكن تصويري نزديك به اصل ارايه دهند. با اين كه مي‌دانم چندان عملي نيست، نمي توانم ترجمه‌هايي را كه خيلي در متن دست برده‌اند بپذيرم.
در آمريكا ويرايش كتاب‌هاي ترجمه و حذف بخشي از متن، كار رايجي است كه من اصلا نمي‌پسندم. 

• جايي از صحبت‌هايمان گفتيد آثار فعلي ايراني در بازار آمريكا، فرهنگ و ادبيات ايران را معرفي مي‌كنند. من خيلي با اين موافق نيستم كه اين آثار را نماينده‌هاي تمام‌ و كمال هنر و فرهنگ ايران بدانيم. معملا اين قبيل آثار محدود به صداهاي مخالفند كه اغلب تحت تاثير موضوع هاي سياسي‌اند يا عمدا بخش بزرگي از فرهنگ ايراني را فداي هدف‌هاي ديگر مي‌كنند. اين موضوع در ادبيات مهاجرت بيشتر ديده مي‌شود چون ادبيات مهاجرت ذاتا به دنبال بيان كردنِ ممنوعه‌ها، تابوها و حرف‌هاي به حاشيه رانده شده است. البته اين تاحدي قابل فهم است ولي آيا مي‌توانيم اين آثار را نماينده‌هاي واقعي يك فرهنگ يا يك ادبيات غني و با پشتوانه با همه وسعتش بدانيم و آيا اين موضوع در «ادبيات مهاجرت» اتفاق رايجي است؟

همان‌طور كه قبلا گفتم فكر مي‌كنم ديدن آثار بيشتري از ايران (به ويژه آثار نويسندگاني كه در ايران زندگي مي‌كنند) مي‌توانند بسيار جالب و مفيد باشند اما گمان نكنم نويسندگان ِ جلاي وطن كرده بخواهند فقط به موضوع هاي كمتر گفته شده و ممنوعه و تابوها محدود شوند، گرچه به اين موضوع ها توجه بيشتري دارند. من معتقدم نويسندگان مهاجر ايراني يا مثلا نويسندگاني كه از كشورهاي ديگر به آمريكا مهاجرت كرده‌اند، بيشتر دنبال كسب محبوبيت‌ (يا حداقل چاپ شدن آثارشان) هستند و در آثارشان بيشتر سعي مي‌كنند بين فرهنگ‌ها پل بزنند، يعني ديگري را با فرهنگ خودي آشنا كنند. بعضي‌ها براي رسيدن به اين هدف، به تشريح چيزهايي مي‌پردازند كه در سرزمين خودشان تابو است و مثلا در آمريكا، آزاد است ولي من فكر مي‌كنم خيلي‌هاشان سعي كرده‌اند چيزهايي بيشتر از اين هم بگويند. نويسندگاني كه در كشور و فرهنگ خارجي باقي مي‌مانند، خارجي‌تر به نظر مي‌رسند چون به مقايسه آن چيزها با آنچه در آمريكا رايج است نپرداخته اند و اين، خيلي از خوانندگان را مرعوب مي‌كند.

• در راه انتقال عناصر فرهنگي «ديگري» به فرهنگ شما چه فيلترهايي وجود دارد؟ آيا در همه ترجمه‌ها اين موضوع را ديده‌ايد يا بيشتر درمورد متون شرقي محسوس است؟
  همان‌طور كه گفتم، وقتي نويسندگان در بازار هدف زندگي مي‌كنند – يعني مثلا در آمريكا هستند و بنابراين در معرض فرهنگ آمريكايي و حتي ديده‌ها و خوانده‌هاي مردم آمريكا (از طريق تلويزيون و رسانه‌ها) قرار مي‌گيرند، هريك با درجات مختلفي، خودشان را با اين فرهنگ وفق مي‌دهند كه ممكن است آگاهانه يا ناآگاهانه انجام شود. درجه اين اتفاق معمولا بستگي به اين دارد كه چه‌قدر تحت تاثيرند و چه‌قدر فرهنگ خودي آن‌ها قوت دارد. فكر مي‌كنم اين در مورد تمام فرهنگ‌ها و مليت‌ها صدق مي‌كند. از اين نظر، نويسندگان ايراني حتي در خارج از كشور «استقلال» بيشتري دارند تا مثلا نويسندگاني از فرهنگ‌هاي شرقي و آفريقايي كه مدت‌ها تحت استعمار بوده‌اند. فرهنگ‌هايي با سابقه ادبي قدرتمند كه در صحنه بين‌المللي مستحيل نشده باشند – مثل ايران – و تاحدي كشورهايي مثل ژاپن و روسيه، حس قوي‌تري نسبت به مكتوبات مستقل بومي خود دارند و دقيقا همين موضوع مانع ترجمه گسترده آثارشان مي‌شود.

• مي‌ توانم نظرتان را درباره مميزي بپرسم؟ به نظر شما كجا جايز به اعمال مميزي هستيم و كجا نه؟
  من به هيچ نوعي از سانسور معتقد نيستم و فكر نمي‌كنم نياز به محافظت از خوانندگان در قبال چيزي داشته باشيم مگر درمورد خوانندگان كودك و نوجوان كه بايد در برابر محتواي برجسته خشونت‌آميز يا جنسي از آنها محافظت كرد. معتقدم باز گذاشتن نامطلوب‌ترين فكرها و قصه‌ها خيلي بهتر از سانسور كردنشان است، بهتر است درباره‌شان بحث و گفتگو كنيم تا اين كه مخفي نگهشان داريم. چون پنهان كردنشان به هر حال غيرممكن است. در واقع، تنها خاصيت سانسور آن است كه مردم را درباره كتاب‌ها و بخش‌هاي سانسورشده كنجكاوتر مي‌كند و شايد حتي به پيداكردن و خواندن آن‌طور مطالب تشويشان كند. سانسور كردن يعني يك «خبري» آنجا هست و اين خودش كنجكاوي ايجاد مي‌كند.

• مي‌گوييد سانسور فقط براي كودكان مجاز است آن هم در موارد خشونت يا موضوع هاي جنسي. چند وقت پيش حذف كلمه‌هاي «كاكاسياه» و «برده» و … از كتاب‌هاي مارك تواين در متون درسي كودكان و نوجوانان بحث داغ رسانه‌هاي آمريكايي بود. در اين باره چه نظري داريد؟ فكر مي‌كنيد چنين دست‌كاري‌هايي در متن قابل توجيه است؟
  من در مورد كودكان و حفاظت از آنها درمقابل خشونت و جنسيت خيلي حساس و محتاطم. فكر نمي‌كنم سانسور كار مناسبي باشد و در عوض ترجيح مي‌دهم با سخت كردن دسترسي كودكان به اين كتاب‌ها از آنها حفاظت كنيم.
من از مخالفان سرسخت حذف يا دستكاري كلمات در آثار ادبي ام و درعوض اعتقاد دارم بايد خوانندگان را متوجه مشكلات و معضلات استفاده از چنين كلماتي (يا حتي موضوع ها و مفاهيم مسئله دار) در جامعه كرد. از آنجايي كه بيشتر كودكان در مدرسه با تواين آشنا مي‌شوند، به نظرم بهترين كار اين است كه هروقت به اين كلمات برخوردند درباره‌شان به آنها توضيحاتي بدهيم. صراحت و امكان بحث‌هاي عمومي را همواره به سانسور ترجيح مي‌دهم. 


* اين مصاحبه براي خبرگزاري كتاب ايران تهيه و در آذرماه 1390 در سايت خبرگزاري منتشر شده

Be the first to comment

Leave a Reply

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد


*